محمدحسینمحمدحسین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

محمدحسين قنــدعســـل مــــــــــــــــن

عکسهای کوهسار و عروسی

پسر ناز مامان یه سری عکس گذاشتم اینجا که میخوام برات توضیح بدم کجا این عکسارو ازت گرفتم اولین عکسهامربوط به کوهساره که با خانواده عمو و عمه و برادرو خواهر زن عمو رفته بودیم که خیلی خوش گذشت کلی هم آب بازی کردی عکسهای بعدی مربوط به عروسی هستش که در گرمسار بود عروسی بچه خواهر زن عمو بود که دست جمعی به این عروسی رفته بودیم که فوق العاده بهت خوش گذشت .       نفس منی گل پسرم ...
28 آبان 1392

عکسهایی که در شهمیرزاد کنار بهشت کوچک با بابایی ازت گرفتم عشقم

 عزیز دل مامان این عکسهایی که میبینی توی شهمیرزاد در کنار بهشت کوچک ازت گرفتم توی این روز که مصادف میشد با روز تولد خاله و جشنی که قرار بود شب برگزار کنیم شب بسیار شاد و دوستداشتنی بود و به همه و مهتر از همه به تو خیلی خوش گذشت عمو رضا هم برای خاله فشفشه آبشاری خریده بود وقتی اونو روشن کردیم تو کلی ذوق میکردی و دست میزدی و خوشحالی میکردی بعد از خوردن کیک و گرفتن یه چند تایی عکس تو مثل یه فرشته کوچولو توی دست مامان حاجی خوابت برد کوچولوی دوست داشتنی من خیلی دوستت دارم ...
28 آبان 1392

عکسایی که با امیر حسام کوچولو گرفتی

جیگرم وقتی امیر حسام به دنیا اومد رفتیم بیمارستان و من اونجا نی نی کوچولو رو بهت نشون میدادم وقتی امیر حسام رو بغل میگرفتم تو حسودی میکردی و گریه میکردی وقتی بابایی تو رو نزدیک من آورد امیر حسام رو از لباسش میگرفتی و میخواستی پرتش کنی اونور الهی فدای اون حسودی کردنت بشه مامانی اینم چند تا عکس که موفق شدیم از تو و امیر حسام بگیریم. ...
27 آبان 1392

کار جدیدی که یاد گرفته بودی

عزیزم عشق مامانی وقتی اینکارو میکردی عزیز میگفت که مهمون میاد خونمون و ما هم همش بهت میگفتیم نکن اینکارو الان مهمون میاد و تو هم که از این کار خوشت میومد و دیده بودی که ما رو اینکار حساس شدیم همش اینکارو میکردی و میخندیدی قربونت برم قند عسلم ...
27 آبان 1392